تسبیح در قرآن (بخش اول)
تسبيح در قرآن
(قسمت اول)
حسن صادقي
تسبيح در قرآن كريم، در حدود 85 بار با واژههاي گوناگون استعمال شده است و در روايات و ادعيه نيز، كراراً بكار رفته است. ذكر سبحان اللّه، يكي از اذكار مورد تأكيد است و در نماز نيز به عنوان ذكر ركوع و سجود و تسبيحات اربعه آورده شده است.
از اينرو، به بررسي كوتاه واژه تسبيح در قرآن خواهيم پرداخت و در اين زمينه از روايات نيز بهره ميگيريم.
جايگاه تسبيح
متكلّمان، صفات الهي را به دو بخش، تقسيم كردهاند:
1. صفات ثبوتيّه يا كماليه؛ صفاتي كه براي خدا اثبات كمال ميكند و خداوند داراي آن صفات است.
2. صفات سلبيّه يا جلاليه؛ صفاتي كه در خدا راه ندارد وخداوند از آنها منزه است واين صفات هرگونه نقص و احتياج را از خداوند متعال ، نفي و سلب ميكند.
صفات ثبوتيه مانند: علم، قدرت، حيات، اراده و… و صفات سلبيّه مانند: تركيب، جسميّت، رؤيت، عروض حالات متعدد برخداوند و…. با دقت در صفات سلبيّه روشن ميشود كه آنها مستلزم نقص و احتياج است؛ و اين با واجب الوجود بودن خداوند سازگاري ندارد.
ثنا و ستايش صفات خداوند ـ أعم از ثبوتيّه و سلبيّه ـ بردو گونه است:
1. ثناي صفات ثبوتي، كه «حمد» ناميده ميشود؛ 2. ثناي صفات سلبي، كه«تسبيح» ناميده ميشود.
از اينرو سرّ تأكيد زياد برتسبيح روشن ميشود. تسبيح در حقيقت، نشانگر اعتقاد تسبيح كننده است، كه هرگونه نقص و حاجت را از خداوند نفي ميكند. اين اعتقاد و سخن در حقيقت، اصل «توحيدي» است كه ريشه تمام اعتقادات اوست. در عالم تكوين، وجود موجودات و ادامه حيات آنها، به اين اصل وابسته است و اصل توحيد، محكيّ تسبيح ميباشد و تسبيح، حاكي از آن.
لازم به يادآوري است كه در نوشتار حاضر، هنگامي كه سخن از تسبيح گفته ميشود، منظور مطلق تسبيح است كه شامل (سبحان اللّه) نيز ميشود و مقصود، تسبيح از باب تفعيل نيست. توضيح اينكه، واژههايي كه در قرآن كريم و روايات درباره تسبيح، استعمال شده است، يا به صورت فعل است مانند: سبّح، يسبِّح، يسبِّحون، تسبّح و يا به صورت اسم مانند: سبحانه، سبحان اللّه و سبحان است. ملاحظه ميشود كه افعال از باب تفعيل است و قسم دوم (سبحان) مصدر است بروزن فُعْلان. درباره قسم دوم بايد گفت:سبحان مصدر است،به معناي پاك و منزه داشتن و هيچ گاه به تنهايي استعمال نميشود، بلكه اضافه خواهد شد و همواره مفعول مطلق فعل محذوف است و در اصل چنين بوده: سبَّحته سبحاناً، سپس فعلِ (سبّحت) حذف شده و سبحان به جاي تسبيح گذاشته شده و به ضمير مفعولي كه متصل به فعل محذوف بوده است، اضافه شده و به جاي آن نشسته است. (شرح و تفسير لغات قرآن براساس تفسير نمونه، ج2، ص 296)
معناي تسبيح
تسبيح از سبّح گرفته شده است و سبّح حركت سريع در آب و هواست، گفته ميشود: (سَبَحَ سَبْحاً و سباحةً) يعني شنا كرد شنا كردني. و براي حركت ستارگان در فلك و حركت اسب و با سرعت به دنبال كاري رفتن، استعاره شده است. (المفردات في غريب القرآن، ص227)
سبّح كاربردهاي ديگري نيز دارد كه به تعدادي از آنها اشاره ميشود: 1. فراغ؛ 2. حفر؛ 3. سكون؛ 4. تصرف در معاش؛ 5. زيادي كلام و… . (لسان العرب، ج 6، ص 143 ـ 146)
و در اصطلاح، تسبيح، تنزيه خداوند متعال است و اصلش حركت سريع در عبادت خداوند است. (المفردات، ص227)
تسبيح، تنزيه خداوند از هر سوء است و تنزيه به معناي تبعيد است. (معجم مقاييس اللغة، ج 3، ص 125)
تسبيح در روايات
1. از أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (علیهالسلام) سؤال شد كه تفسير سبحان اللّه چيست؟ امام(علیهالسلام) فرمودند:
تسبيح، تعظيم و بزرگ داشتن جلال خداوند عزّوجل وتنزيه او از هرچيزي است كه هر مشرك درباره خدا گفته است، پس هنگاميكه بنده سبحان اللّه گويد، هر ملك بر او صلوات و درود فرستد. (بحار الانوار، ج 90، ص 177)
2. از هشام الجواليقي نقل شده است كه از امام صادق(علیهالسلام) درباره سخن خداوند عزّوجل، سبحان اللّه پرسيدم، كه منظور چيست؟ امام(علیهالسلام) فرمودند: آن، تنزيه خداوند است. (بحار الانوار، ج 90، ص 177)
3. از طلحة بن عبيداللّه نقل شده است كه از رسول مكرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) درباره تفسير سبحان اللّه پرسيدم، حضرت فرمودند: آن، تنزيه خداوند است از هرسوء. (ميزان الحكمه، ج 4، ص 369)
بنابر آنچه گفته شد، معناي اصطلاحي و روايي تسبيح، يكسان است.
ارتباط حمد با تسبيح
چنانكه گفتيم ستايشِ صفات ثبوتي، حمد، و ستايشِ صفات سلبي، تسبيح ناميده ميشود. (تفسير منشور جاويد، ج 2، ص 86) در آيات و روايات بسياري نيز، حمد با تسبيح ملازم و مقارن شده است، چرا كه همه موجودات به نقص و عيبشان آگاهند و به موجودي منزه از عيب و نقص پناهندهاند و از آن به كمال ميرسند. چون مبداء هستي را منزه از نقص و عيب ميدانند لذا به او تكيه كرده و او را تسبيح ميكنند و چون از او فيض دريافت ميكنند تسبيح او را همراه با ثنا و حمد انجام ميدهند. (تفسير موضوعي قرآن، ج 1، ص 241)
وجه ديگري را نيز شايد بتوان گفت و آن اينكه در مفهوم تسبيح، اثبات صفات كمالي نهفته است و حمد نيز ستايش صفات كمالي است، توضيح اينكه وقتي ما ـ مثلاً ـ خدا را تسبيح ميگوييم و فرضاً او را از جهل كه نوعي نقص است منزه ميداريم مفهومش اين است كه او عالم است و صفت علم يك صفت ثبوتي و كمالي است، در نتيجه صفت علم او را ستايش ميكنيم و اين همان حمد است.
حمد، مرجع تسبيح
اصل صفات ثبوتيه جمالي كه مورد ستايش قرار ميگيرد، عبارت است از سعه و احاطه وجود و بساطت، تا جايي كه احاطه و اطلاق و ارسال آن، هر موجود و معدوم بلكه هر وجود و عدم را در بر ميگيرد. و اصل صفات سلبي جلالي كه بايد به آن تسبيح نمود، عبارت است از سلب همه محدوديتها، و خودِ حدّ، امر عدمي و سلبي است، بنابراين سلب محدوديت مساوي با سلب سلب و مصداق سلب السلب همان ذات واجبالوجود است كه داراي صفات جماليه و ثبوتيه كه ملاك حمد و ستايش است. بنابراين برگشت تسبيح و تنزيه حق متعال به حمد، به صفات ثبوتي و جمالي است، فسبحان من لا يحمد الاّ علي ما يسبح به ولا يسبح إلاّ بما يحمد عليه. (شرح خطبه حضرت زهرا، ص 45)
ومعناي باء در (يسبّح بحمد ربّهم) و امثال آن، همراهي و مصاحبت است، يعني ايشان تسبيح ميكنند پروردگارشان را در حالي كه تسبيح، با حمد مقارن است و در عين تسبيح، او را تحميد ميگويند. (الميزان، ج 19، ص 24)
كيفيّت تسبيح
درباره كيفيّت تسبيح موجودات، اختلاف آراي زيادي وجود دارد و نظريات گوناگوني ارائه شده است كه به اختصار آنها را يادآور ميشويم:
الف) برخي احتمال دادهاند كه حمد و تسبيح در اين آيات، تركيبي از زبان (حال) و (قال) باشد و به تعبير ديگر تسبيح، تكويني و تشريعي ميباشد، چرا كه بسياري از انسانها و همه فرشتگان از روي درك و شعور، حمد و ثناي او ميگويند و تمامي ذرات جهان با زبان حالشان از عظمت و بزرگي خالق گفتگو ميكنند. (تفسير نمونه، 12، 138)
اين احتمال، با توجه به نظريه مرحوم صدر المتألهين و مرحوم علامه طباطبائي(ره) و اثبات آنها، مردود است.
ب) تسبيح، همان خضوع تكويني هر موجودي در برابر فرمان و اراده الهي است و سراسر هستي در برابر اراده و مشيت الهي خاضع و در پيروي از قوانين الهي مطيع و تسليماند. براي اين نظريه به آياتي چون 21 سوره فصلت استدلال ميشود. (منشور جاويد، ج 2، ص94)
اين نظريه درست نيست زيرا مسأله خضوع و سجود و تسليم شدن ارتباطي به مسأله تنزيه و تقديس حق ندارد و نبايد اين دو مطلب را خلط كرد. (منشور جاويد، ج 2، ص 95)
ج) نظم و نظام شگفتانگيز هر موجودي با رمز و اتقاني كه در ساختمان آن به كار رفته است، شاهد و گواه بر قدرت بينهايت عقل و شعور و حكمت بيپايان اوست و سازمان دقيق و اسرار پيچيده هر موجودي چنان كه به وجود صانع خود گواهي ميدهد، هم چنين با زبان تكويني گواهي ميدهد كه خالق او، دانا و تواناست و از هر نوع جهل و عجز مبرّا و منزه است. حكومت نظم و قانون واحد، گواه برحكومت ناظم واحد است. و اسرار دقيق و اندازهگيري شده موجودات، حاكي از آفريدگاري دانا و تواناست. (منشور جاويد، ج 2، ص94)
اين نظريه كه مورد اعتماد بسياري است، از جهاتي قابل دقت و ملاحظه ميباشد:
1. اگر مقصود از تسبيح موجودات، نظر فوق است، اين حقيقتي است كه همه آن را درك ميكنند، ديگر جا ندارد كه قرآن كريم در سوره اسراء آيه 44 بفرمايد: ]ولكن لا تفقهون تسبيحهم[، يعني شما تسبيح آنان را نميفهميد؛ البته برخي اين آيه را بدين گونه توجيه كردهاند كه جمله ]لاتفقهون[، به معناي عدم توجه است و يا اين كه عظمت دلالت موجودات برتنزيه خدا به قدري عظيم است كه انسان به اندازه واقعي آن واقف نميگردد. ولي توجيه ايشان خلاف ظاهر آنست، اگر منظور خدا اين بود، مناسب بود بفرمايد: وانتم عنه غافلون و يا مانند آن. (منشور جاويد، ج 2، ص 96 ـ 97)
2. اگر تسبيح موجودات جهان، به معناي فوق است چرا قرآن در سوره نور، آيه 41، ميفرمايد: ]كل قد علم صلاته و تسبيحه[، در صورتي كه بنابر اين نظر هيچكدام از آنها، از تسبيح خود اطلاع ندارند بلكه ما فقط اطلاع داريم. (منشور جاويد، ج 2، ص 97)
3. بنابر تفسير فوق، اين تسبيح وقت معين ندارد بلكه حقيقتي است كه بشر هر موقع در سازمان هر موجودي دقت كند آن را درك ميكند، در صورتي كه قرآن تسبيح كوهها را مقيّد به شبانگاه و صبحگاه فرموده و در سوره ص، آيه 18، تصريح ميكند: ]و يسبّحن بالعشي و الاشراق[. مگر اينكه صبح و عصر، كنايه از مجموع شبانه روز باشد، كه در اين صورت تسبيح آنها مطلق و نامحدود خواهد بود. (منشور جاويد، ج 2، ص 97)
نتيجه: بنابر نكات گفته شده، تسبيح تكويني، مطلب درستي است ولي نميتوان آيات مربوط به تسبيح گفتن كائنات را ناظر به اين نوع از تسبيح دانست.
د) نظر مرحوم علامه طباطبايي(ره) اين است كه هرچيزي كه از معناي قصد شده ما پرده بردارد، قول و كلام خواهد بود و اگر موجودي قيام وجودش برهمين كشف بود، همان قيام او قول و تكلّم است هرچند به صورت شنيدني و الفاظ گفتني نباشد و ما ميبينيم كه آسمان و زمين و هرچيزي كه در آن دو هست، همه آنها به طور صريحي از وحدانيّت ربّ خود در ربوبيت كشف ميكنند و او را از هرنقص و عيبي منزّه ميدارند، پس ميتوان گفت كه آسمان و زمين ،خدا را تسبيح ميگويند. (الميزان،ج 13، ص 150)
به عبارت ديگر هرموجودي داراي علم است و وجود خود را درك ميكند (البته مرحلهاي از درك) و ميتواند با وجود خود، احتياج و نقص وجودي خود را كه سرا پايش را احاطه كرده، اظهار نمايد؛ احتياج و نقصي كه غناي پروردگار و كمال او آنها را احاطه نموده است، پس هر موجودي درك ميكند كه ربّي غير از خداي متعال ندارد پس او پروردگار خود را تسبيح ميكند. (الميزان،ج 13، ص 153)
و به تعبير ديگر ميتوان گفت: عالم، محض حاجت به خداست و احتياج بهترين كاشف از وجود محتاج اليه است و موجودات با حاجتي كه در وجود دارند، از وجود پديدآورندهاي غني خبر ميدهند، نتيجه اينكه تمام موجودات، با احتياج خود به خدا، او را از داشتن احتياج تنزيه ميكنند. (الميزان،ج 13، ص 152)
مرحوم علامه طباطبايي(ره) با اين مقدمات، كيفيت تسبيح را اينگونه اثبات ميكنند: 1. هر موجود داراي علم است. 2. هرموجود عالم، نيازمند است. 3. نياز او از وجود محتاج اليه غني كشف ميكند، نتيجه اينكه: تمام موجودات، با وجود علم و شعورشان به احتياج وجودي خويش به خداوند و دلالتشان به موجود غني بالذات (خداوند) با نياز خويش، او را پروردگار غني دانسته و او را از داشتن هر نوع حاجت، تنزيه ميكنند.
نكته ديگر اينكه مرحوم علامه، تسبيح را به معناي حقيقي و با زبان قول، و قول را اعم از لفظ ميداند. (الميزان،ج 13، ص 152)
هـ) نظر مرحوم صدرالمتألهين اين است كه: هرموجودي از موجودات جهان بر وجود صانع و وحدانيّت و علم و اراده و قدرت و حكمت و اتصافش به صفات كمال و تقدسش از صفات نقص، دلالت عقلي دارد و به اين عارف ميباشد و چون حقيقت تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير به شهادت بر وحدانيّت صانع و تنزيهش از نقايص و اظهار عظمت و بزرگي او دلالت دارد؛ پس هر موجودي تسبيح و تهليل و حمد و تكبيرگوي اوست. (تفسير القرآن الكريم، ج 7، ص 144)
آيت اللّه سبحاني نظر ملا صدرا را چنين بيان ميكند:
تمام موجودات جهان از روي علم و شعور و درك وآگاهي به حمد و ثناي تسبيح و تنزيه خداوند بزرگ مشغولند و هر وجودي در تمام مراحل و مراتب وجود از واجبالوجود گرفته تا برسد به جهان و نبات و جماد، سهم و حظي از صفات عمومي چون علم و شعور و حيات و… دارد و هر موجود در هر پايهاي از وجود كه هست به همان اندازه به خالق و آفريدگار خود علم و آگاهي دارد و او را از اين طريق، حمد و ثنا ميگويد و از نقايص و عيوب تنزيه ميكند. (تفسير منشور جاويد، ج 2، ص 98 ـ 99)
بنابراين نظر مرحوم صدرالمتألهين بر چند مقدمه استوار است:
1. هرموجود داراي علم است.
2. هر موجود، به وجود صانع و صفات كماليه و جلاليه او دلالت ميكند.
3. تسبيح، همان دلالت و شهادت است.
نتيجه اينكه، هرموجود با علم به وجود صانع و صفات ثبوتيه و جلاليه و با دلالت هرموجود به آنها، او را تسبيح ميگويد.
آيتاللّه سبحاني، نظريه صدرالمتألهين(ره) را قبول ميكند وآن را اثبات ميكند، البته نظر علامه طباطبايي(ره) نيز مثل نظر صدرالمتألهين است. آيت اللّه سبحاني ميگويند:
قرآن از يك سو تمام ذرات جهان را شاعر و آگاه و از طرف ديگر تمام موجودات را تسبيح گو و تحميد گو معرفي ميكند كه از اينرو نتيجهاي گرفته ميشود كه همان نظريه صدرالمتألهين است.
علاوه بر آنچه گذشت، بر وجود شعور در تمام موجودات جهاني، دو دليل ميتوان اقامه كرد: 1. دليل نقلي؛ 2. دليل عقلي.
1. آيات متعددي بروجود شعور در تمام موجودات دلالت ميكند كه ميتوان آيات زيررا نام برد:
آيه 18 سوره نمل كه دلالت ميكند مورچگان از شعور خاصي برخودارند.
2. آيات 20 تا 28 سوره نمل، كه حكايت از شعور هدهد ميكند به طوري كه موحد را از مشرك تشخيص ميداد.
3. آشنايي حضرت سليمان به زبان پرندگان (سوره نمل، آیات 16 ـ 17).
4. قرآن براي جمادات، افعالي را نسبت داده كه توأم با درك و آگاهي است (سوره بقره، آیه 76، سوره احزاب، آیه 73، سوره ابراهيم، آیه 46 و سوره مريم، آیه 90).
5. برخي آيات مربوط به رستاخيز نيز، پرده از روي چنين آگاهي برميدارد (سوره نور، آیه 24، سوره يس، آیه 65، سوره فصلت، آیه 21 و سوره زلزال، آیه 54).
در بعضي دعاها نيز به اين مطلب اشاره شده است: امام سجاد(ع) در دعاي 43 صحيفه سجاديه ميفرمايد:
أيها الخلق المطيع الدائب السريع المتردّد في منازل التقدير.
امام(علیهالسلام) در موقع رؤيت هلال ميفرمايند:
اي آفريده فرمانبردار تندرو، پوينده جست و چالاك، گردنده سرگردان در گذرگاه هاي تقدير.
با وجود اين آيات و روايات، بايد تفسير صدرالمتألهين را برگزيد و گفت: اين تسبيح، تسبيح واقعي و حقيقي است و موجودات جهان به زبان ويژه خود، خدا را تسبيح ميگويند نه با زبان حال.
2. دليل عقلي بر وجود شعور اين است كه: وجود و هستي در هر مقام و مرتبهاي با علم و شعور و درك و آگاهي ملازم و توأم است و هر چيزي كه سهمي از وجود و هستي دارد، به همان اندازه از علم و شعور سهمي خواهد داشت.
خوشبختانه علم روز هم وجود شعور در موجودات را ثابت كرده است، دانشمندان روسي معتقدند كه گياهان اعصاب دارند و فرياد ميكشند، آنها معتقدند گياهان نيز داراي دستگاهي شبيه شبكه اعصاب حيوانانند. (تفسير منشور جاويد، ج 2، ص 107 ـ 109)
مرحوم صدرالمتألهين اين حقيقت فلسفي و قرآني را از طريق شهود و مكاشفه نيز درك كرده،و در رساله سير و سلوك خود اشعاري در اين مضمون دارد:
بر عارف همه ذرات عالم ملك وارند در تسبيح هردم
كف خالي كه در روي زمين است بر عارف كتاب مستبين است
بهرجا، دانهاي در باغ و راغي است درون مغز او روشن چراغي است
به فعل آيد ز قوه هر نهاني ز هر خاكي يكي عقل و جامي
بود نا محرمان را چشم دل كور وگنه هيچ ذره نيست بي نور
بخوان تو آيه نور السماوات كه چون خورشيد يابي، جمله؟ ذرات
كه تا داني كه در هر ذرهاي خاك يكي نوريست تابان گشته زان پاك. (تفسير منشور جاويد، ج 2، ص 109)