سنّ ازدواج؛ عوامل افزايش و راهبردهاى كاهش آن
سنّ ازدواج؛ عوامل افزايش و راهبردهاى كاهش آن
(قسمت اول)
عبّاس رجبى
(دانش آموخته حوزه علميه قم؛ كارشناس ارشد روان شناسى بالينى)
چكيده
بالا رفتن سن ازدواج يكى از معضلات مهم جوامع بشرى است؛ زيرا با افزايش سن ازدواج، جوانان از شيوه بهنجار ارضاى غريزه جنسى و آثار و فوايد آن محروم میشوند. در جوامع گذشته پسران و دختران با رسيدن به سن بلوغ، يا كمى بعد از آن اقدام به ازدواج میكردند و مجرّد ماندن يك نقص اجتماعى محسوب میشد. اما با پيچيدهتر شدن جوامع و ايجاد خواستهها و انگيزههاى كاذب، ذائقه اجتماعى تغيير يافت و به تبع اين تغيير ذائقه، نياز طبيعى و غريزى به ازدواج سركوب و اين روند، تا جايى پيش رفته كه امروزه در بعضى جوامع غربى، جوانان بكلى از ازدواج سرباز زدهاند و آن را مانعى براى آزادى خود تلقّى میكنند. تنها زمانى به ازدواج روى میآورند كه نشاط جوانى را از دست بدهند و نيازمند يك پرستار يا مراقب هستند. متأسفانه اين فرهنگ اشتباه جوامع اسلامى از جمله جامعه اسلامى ما را نيز تحت تأثير خود قرار داده است، به گونهای كه افزايش رو به تزايد سن ازدواج در كشور، مشكلات فراوانى به دنبال داشته است. مشكلاتى همچون افسردگى و از بين رفتن نشاط در جوانان، ابتلا به وسواس زياد در انتخاب همسر، مشكل آفرينى فرزندان بزرگ و ازدواج نكرده در خانه، افزايش اضطراب و نگرانى ـ بخصوص در دختران ـ بلاتكليفى، از دست رفتن طراوت و زيبايى، نااميدى و تصميم به عدم ازدواج به خاطر كاهش ميل به ازدواج، بى دقتى در انتخاب همسر، احتمال افزايش انحرافات، و دهها مشكل از اين قبيل كه جوانان ما را، به چالش كشانده است. (مجله اصلاح و تربيت، ش 63 (فروردين 1379)، ص 13)
از اين رو، بر همه مسئولان و دستاندركاران مسائل اجتماعى لازم است به اين مسئله به عنوان يك مشكل فوريتى نگاه كنند و تمام همّت و تلاش خود را براى رفع آن مصروف نمايند.
كليد واژهها: سن، ازدواج، غريزه جنسى، افسردگى، كاهش ميل به ازدواج، تزايد سن ازدواج.
سن مناسب ازدواج از ديدگاه اسلام
گرچه در اسلام سن مشخصى براى ازدواج مقرر نگرديده است، اما احاديث منقول از پيامبر اكرم و امامان معصوم(عليهمالسلام) و سيره عملى آن بزرگواران، شواهد گويايى بر اهتمام ايشان در تعجيل امر ازدواج است. از نظر قرآن، ازدواج مايه آرامش روح و روان آدمى است و خود از نشانههاى رحمت و بزرگى خداوند است. ( سوره روم، آیه 21)
تشويق به ازدواج، بخصوص در سن جوانى و كراهت اسلام از تجرد و رهبانيت، در بسيارى از سخنان معصومان(عليهمالسلام)آمده است. آثارى همچون بزرگداشت سنت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) (وسائل الشيعه، ج20، ص 44)، قرار گرفتن در ولايت و حمايت خداوند، (محجّة البيضاءج 3، ص 54) به خشم آمدن شيطان، (بحارالانوار، ج 10، ص 93) حفظ و كامل شدن ايمان جوانان، (بحارالانوار، ج 100، ص 220) مضاعف شدن ثواب عبادت، (بحارالانوار، ج 100، ص 219) زياد شدن روزى، (وسائل الشيعه، ج20، ص 44؛ ميزان الحكمه، ج 4، باب 1636) و مانند آن، در كلام معصومان (عليهمالسلام) از بركات ازدواج شمرده، و از كسانى كه اسباب ازدواج جوانان را فراهم میكنند، تمجيد شده است. (وسائل الشيعه، ج20، ص 45)
همچنين تجرد و تأخير در امر ازدواج در بعضى روايات مردود دانسته، و تأكيد شده است كه هيچ چيز نبايد موجب تأخير ازدواج شود، حتى فقر. (بحار الانوار، ج 100، ص 217؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 43)
روايتى مردان بدون همسر را سرزنش میكند، (وسائل الشیعه، ج 20، ص 45) و تجرّد را سبب شرور شدن میداند. (نورالثقلين، ج 3، ص 597) در روايتى ديگر میخوانيم: يكى ازحقوق فرزند بر پدر، آن است كه پس از بالغ شدن، او را به ازدواج درآورد، ( بحار الانوار ، ج 71، ص 80) و در روايت ديگر، به كسانى كه صاحب دخترند سفارش میكند در ازدواج دخترانشان تعجيل كنند: امام رضا (عليهالسلام) میفرمايد:
جبرئيل امين بر پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله) نازل شد و عرض كرد: ای محمّد (صلىاللهعليهوآله) پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرمايد: دختران باكره مانند ميوه درختان هستند و همانگونه كه ميوه وقتى میرسد، چارهای جز چيدن ندارد، وگرنه تابش خورشيد و وزش باد آن را فاسد میكند، دختران باكره هم وقتى به سن بلوغ و ازدواج میرسند، چارهای جز ازدواج ندارند، وگرنه از گرفتار شدن به فتنه و انحراف، در امان نيستند. آن گاه رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) مردم را جمع كرد و به منبر رفت و پيام پروردگار عزيز و بلند مرتبه را به آنان ابلاغ نمود. (وسائل الشیعه، ج 21، ص 482)
همچنين روايت ديگرى بهترين سن ازدواج دختران را ابتداى سن بلوغ میداند. (بحارالانوار، ج 16، ص 223؛ وسائل الشیعه ، ج 20، ص 61)
بنابراين، میتوان نتيجه گرفت: اسلام در الگوى مطلوب خود، پايين بودن سن ازدواج را اصل میداند. در عين حال، مشكلات ناشى از ازدواجهاى زودهنگام را ناديده نمیگيرد و در جهت رفع آنها كوشش مینمايد. (وسائل الشیعه، ج 20، ص 61 و 104) روشن است كه با گسترش برنامههاى آموزشى، بهداشتى و فرهنگى و نيز بهبود وضع اقتصادى مردم، بسيارى از اين مشكلات مرتفع خواهند شد.
نتايج تحقيقات تجربى وينچ ( Robert F.Winch) در جامعه آمريكا نيز تا حدى با اين جهت گيرى همخوانى دارد. به گفته وى، مشكل ازدواج زود هنگام از خود آن بر نمىخيزد، بلكه برخاسته از عدم آمادگى براى پذيرش تعهدات ازدواج و نقشهاى ناشى از آن است. از اينرو، ازدواجهاى زود هنگام در دو حالت كاملا رضايت بخشاند:
1. آنجا كه افراد نوجوان آمادگى پذيرش نقشهاى بزرگسالان را دارند؛ مانند اعضاى قشرهاى پايين در جامعه آمريكا كه در مشاغل غيرماهرانه يا نيمه ماهرانه اشتغال دارند.
2. آنجا كه انتظار نمیرود چنين نقشهايى را بپذيرند؛ مانند اعضاى قشرهاى بالا كه معمولا از سوى والدين حمايت مالى میشوند.
اما زمانى كه از جوانان در ابتداى ازدواج انتظار میرود كه به لحاظ اقتصادى مستقل باشند، اما وسائل ضدباردارى به خوبى استفاده نمیشوند و فقط آموزش بلند مدت متداول است، ازدواج زودهنگام آثار منفى در پى دارد. (اسلام و جامعه شناسى خانواده، ص 28)
عوامل افزايش سن ازدواج
با پيچيدهتر شدن جوامع، انتقال از دوره كودكى به بزرگ سالى دشوارتر و مستلزم كسب آموزشها و مهارتهاى بيشترى گرديده است. فاصله ميان بلوغ جنسى و بلوغ اجتماعى ـ اقتصادى در جوامع جديد، محسوستر گشته و خود را در طولانى شدن دوره نوجوانى و افزايش سن ازدواج نشان داده است. به هر تقدير، سن ازدواج در هر جامعهای بر حسب شرايط محيطى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى خاص آن جامعه تعيين میگردد. سن ازدواج نه تنها در جوامع گوناگون متفاوت است، بلكه در جامعهای واحد نيز در طول زمان، ثابت نمیماند و بر طبق شرايط ياد شده، كم و زياد میشود.
كارشناسان امور اجتماعى عوامل زيادى براى افزايش سن ازدواج عنوان كردهاند كه ما اين عوامل را در سه بخش عمده، مطرح میكنيم:
الف. عوامل اجتماعى
زندگى اجتماعى گرچه يكى از ضروريات حيات انسان است، به گونهای كه بشر بدون اجتماع قادر به ادامه زندگى نيست، ولى با اين حال، اگر در برنامه ريزى و سياستگذارى اداره جامعه، دقت كافى نشود، مشكلات زيادى به وجود میآيد. برخى از عوامل افزايش سن ازدواج به مسائل اجتماعى بر مىگردد:
1. افزايش جرايم و آسيبهاى اجتماعى و خانوادگى:
بالا رفتن جرايم و آسيبهاى اجتماعى و خانوادگى مانند: اعتياد، بىبند و بارى، همسر آزارى، طلاق، روابط سرد همسران، دخالت اطرافيان و مانند آن، نه تنها موجب از هم پاشيدگى خانوادهها شده، بلكه موجب سلب اعتماد جوانان از ازدواج گرديده و سبب شده است جوان امروز به ازدواج به عنوان عامل خوشبختى، نگاه نكند و سرنوشت خود را به كسانى كه در دام اين آسيبها گرفتار شدهاند، تشبيه كند. وقتى جوان به اطراف خود مینگرد و ازدواجهايى را میيابد كه پس از مدت كوتاهى دچار بحران میشوند و هر يك از پسر و دختر اظهار پشيمانى میكنند كه چرا زود خود را در اين دام انداختند، انگيزه خود را از دست میدهد و اجازه نمیدهد آزادى او به خاطر اين سنّت اجتماعى به خطر افتد. بخصوص در مواردى كه افراد در ازدواج شكست بخورند، نسبت به دوستان مجرّد خود احساس مسئوليت میكنند و سعى مینمايند آنها را از دچار شدن به سرنوشت خود باز دارند. در اين وضعيت، طبيعى است كه برخى دختران و پسران جوان تحت تأثير قرار گيرند و نسبت به ازدواج بدبين شوند.
2. طولانى بودن تحصيلات دانشگاهى:
طولانى بودن مدت تحصيلات دانشگاه و افزايش نسبت دختران به پسران، سبب شده است اولا، اغلب پسران و دختران تا پايان تحصيلات و بعد هم تا هنگام اشتغال، از ازدواج سرباز زنند. ثانياً، دختران به علت داشتن تحصيلات دانشگاهى، حاضر به ازدواج با پسران پشت كنكور مانده نباشند و درصد بالايى از آنان بدون همسر بمانند، يا به ازدواج ناخواسته تن بدهند؛ چنان كه امروز شاهد اين معضل هستيم.
در جوامع سنّتى، بيشتر فنون و مهارتها در خانواده و به صورت غير رسمى به نسل جديد آموخته میشد و كودكان غالباً وقتى به سن نوجوانى میرسيدند، مهارت شغلى خود را فراگرفته بودند و نيازى نبود پس از بلوغ نيز ساليانى را صرف يادگيرى فنون و مهارتهاى مورد نياز كنند. اما جوامع جديد چنان پيچيده شدهاند كه داشتن يك زندگى قابل قبول و متناسب با توقّعات جامعه در اين گونه جوامع، اغلب مستلزم گذراندن يك دوره بلند مدت تحصيلى است. كسب مدارك تحصيلى موجب اعتبار اجتماعى و اقتصادى افراد میگردد و زمينه استخدام آسانتر آنان را در مراكز ادارى، كارخانهها و مانند آن فراهم میكند. بنابراين، جوانان براى اينكه بتوانند در آينده از موقعيت اجتماعى و اقتصادى بهترى برخوردار شوند، ناگزيرند دهه سوم زندگى خود را نيز براى تحصيل صرف كنند. اشتغال به تحصيل امكان ازدواج بسيارى از جوانان را از بين میبرد؛ زيرا جوانانى كه از امكانات خوبى برخوردار نيستند، نمیتوانند همراه با تحصيل، هزينه يك خانواده را تأمين كنند. تحصيلات عالى براى زنان بيشتر از اين نظر اهميت دارد كه موقعيت اجتماعى آنان را افزايش میدهد. زنانى كه تحصيلات بالاترى دارند، معمولا میتوانند با مردانى ازدواج كنند كه از موقعيت اجتماعى و اقتصادى بالاترى برخوردارند.
3. به هم خوردن توازن دختر و پسر آماده ازدواج در روستاها:
طبق آمارها، به علت مهاجرت پسران روستايى به شهرها براى جستجوى كار، جمعيت دختران روستايى آماده ازدواج دو برابر گذشته شده است. بنابراين، مشكل قبلى، يعنى عدم توازن پسر و دختر، در جوامع روستايى نمود بيشترى دارد. از سوى ديگر، پسران شهرى نيز تمايلى به وصلت با خانواده روستايى ندارند و در نتيجه، دختران روستايى شانس كمترى نسبت به ساير افراد دارند. شاهد اين مطلب وجود دختران مجرّد و با سنين بالا در روستاهاست كه به انتظار آمدن خواستگار نشستهاند.
ب. عوامل اقتصادى
يكى از عمده ترين دلايل تأخير ازدواج از نظر جوانان، عوامل اقتصادى است. در يك گفتگوى ساده و خودمانى با جوانان، بخصوص پسران، میتوان به آسانى فهميد كه علت نداشتن تمايل به ازدواج در بيشتر آنها برخوردار نبودن از شغل، مسكن و تهيه لوازم و ضروريات زندگى و جشن ازدواج است. در اين بين، خانوادههاى دختران هم مشكل تهيه جهيزيه را سدّ بزرگى براى ازدواج دخترانشان میدانند، بخصوص خانوادههايى كه چند دختر با فاصلههاى سنّى كم، پشت سرهم دارند.
هزينههاى مالى يك خانواده بسيار گسترده و متنوّع است؛ هزينههاى مسكن، خوراك، پوشاك، درمان، تفريحات اعضاى خانواده، تحصيلات فرزندان، رفت و آمد و مانند اينها. روشن است كه تأمين كامل چنين مخارجى تنها در صورتى امكان پذير است كه افراد به مشاغلى با درآمد كافى دسترسى داشته باشند. در غير اين صورت، هر چند ممكن است تعداد كمى از جوانان به ازدواج روى آورند و زندگى فقيرانهای را در پيش گيرند، ولى معمولا افراد ترجيح میدهند تا زمانى كه شغل مناسبى به دست نياورده اند،ازدواج نكنند.
به هر حال، عوامل اقتصادى كه در تأخير ازدواج نقش دارند، به اختصار عبارتند از: تهيه جهيزيه [كه در برخی فرهنگها به عهده خانواده عروس و در برخی از فرهنگها به عهده خانواده داماد است]؛ تهيه مسكن اگرچه در حد اجاره يك منزل كوچك؛ بيكارى پسران و نداشتن شغل مناسب و بالا رفتن هزينههاى زندگى. اين موضوع با قدرى تفاوت در رسوم، در ساير كشورها نيز نمود پيدا میكند.
براى توضيح اين مطلب، «اداره آمار آمريكا» درباره تغييرات سن ازدواج در بين سالهاى 1900 ـ 1998 گزارش داده است: در سال 1956 ميانگين سن ازدواج در اين كشور به پايينترين حد خود رسيد (براى مردان 5/22 و براى زنان 1/20 سالگى) و دليل آن بيشتر اين بود كه رشد اقتصادى آمريكا پس از جنگ موجب گرديد كه مردان، به ويژه جوانان، بتوانند به راحتى شغل به دست آورده، درآمد كافى براى اداره خانواده كسب نمايند. از دهه 1960 سن ازدواج رو به افزايش گذاشت و عامل عمده اين بود كه دستمزد مردان جوان، به ويژه كسانى كه از تحصيلات كمترى برخودار بودند، كاهش يافت. اين نتيجهگيرى با تحقيقاتى كه در كشورهاى ديگر، مانند ژاپن و هندوستان، انجام گرفته نيز تأييد گرديده است. بنابراين، عدم توان اقتصادى كافى انگيزه ازدواج جوانان را پايين میآورد و اجازه نمیدهد آنان در سن پايين ازدواج كنند.
اما گاهى داشتن توان اقتصادى مانند داشتن شغل، مانع ازدواج میشود و آن در صورتى است كه دختران شاغل باشند. بسيارى از دخترانى كه شغلى براى خود دست و پا میكنند و مشغول به كار میشوند، رغبت خود را نسبت به ازدواج از دست میدهند. دلايلى كه موجب كاهش ميل آنها به ازدواج میشود عبارتند از:
1. دختران وقتى شاغل میشوند، توان اقتصادىشان بالا میرود و به استقلال اقتصادى میرسند. از آنجايى كه يكى از انگيزههاى دختران براى ازدواج، نياز اقتصادى است و از مجرّد ماندن خود احساس سربار خانواده بودن دارند، با رسيدن به استقلال اقتصادى، اين انگيزه در آنها از بين میرود و در نتيجه، میبينيم بسيارى از آنان رغبت چندانى به ازدواج ندارند.
برخى از صاحب نظران غربى نيز بر نقش عناصر فرهنگى تأكيد كرده و اظهار داشته اند: زنان به دليل آنكه مزاياى اقتصادى اشتغال، امنيت و رضايت شخصى بيشترى در مقايسه با ازدواج برايشان فراهم میآورد، به اهداف شغلى اولويت بيشترى داده، در نتيجه، ازدواج را به تأخير میاندازند. (اسلام و جامعه شناسى خانواده، ص 23) بنابراين، دخترانى كه به ازدواج به عنوان يك تكيه گاه اقتصادى نگاه میكنند، اگر با به دست آوردن شغل به منبع اقتصادى خوبى برسند، دليلى براى ازدواج ندارند و تا مجبور نشوند، ازدواج نمیكنند؛ چنانكه وجود اين عامل در زنان بيوه نيز بزرگ ترين مانع براى تن دادن آنها به ازدواج مجدد است.
2. داشتن شغل از اين نظر كه هم منبع اقتصادى و هم سرگرمى خوبى است كه میتواند در انسان نشاط و شادى به وجود آورد، جايگاه خاصى در بين دختران دارد. گاهى علاقه به شغل در دختران چنان زياد میشود كه به خاطر ترس از دست دادن آن، ازدواج نمیكنند و خواستگاران را به بهانههاى گوناگون رد میكنند. بنابراين، يكى از انگيزههاى ازدواج دختران، كه بيرون آمدن از تنهايى و انس گرفتن به همسر است، با شاغل شدن آنان از دست میرود؛ زيرا نزد آنها شغل به جانشين مناسبى براى ازدواج تبديل شده است.
3. دخترى كه شاغل است، معمولا خواستگاران بيشترى نسبت به ساير دختران دارد. به همين دليل از تأخير انداختن ازدواج واهمهای ندارد؛ زيرا شانس خود را براى ازدواج ـ حتى اگر سن او هم افزايش پيدا كند ـ زياد میبيند.
بنابراين، شاغل شدن دختر، (بر عكس شاغل شدن پسر كه سبب زياد شدن انگيزه ازدواج است) انگيزه او را نسبت به ازدواج كاهش میدهد. اين عامل امروزه در كشورهاى غربى تأثير چشمگيرى در كاهش رغبت دختران به ازدواج دارد و حتى بسيارى از دختران و زنان غربى به خاطر همين عامل، تا آخر عمر مجرّد میمانند كه خود میتواند سبب به وجود آمدن بسيارى از مشكلات اجتماعى و اخلاقى شود. در كشور [ایران و تا حدودی در افغانستان و سایر کشورهای همسایه] نيز تأثير شغل دختران در تأخير ازدواج، گرچه مثل جوامع غربى نيست، ولى كمابيش ديده میشود و خطر گسترده تر شدن آن، وجود دارد.
ج. عوامل فرهنگى
گرچه در كشور [ایران و سایر کشورهای اسلامی] از يك فرهنگ غنى و كامل اسلامى برخوردار است، ولى به دلايلى همچون نفوذ فرهنگ بيگانه و مانند آن، اين فرهنگ كم رنگ شده و سفارشهاى اكيد اسلام به تعجيل در ازدواج و كراهت از تأخير آن، تا حدى بين مسلمان به فراموشى سپرده شده است. جوان ايرانى كه در گذشته مهم ترين برنامهاش در اولين فرصت، ازدواج و تشكيل زندگى بود، امروز ديگر اينگونه فكر نمیكند و حتى عده قليلى زمان ازدواج را مختصّ ميان سالى میدانند. بنابراين، نفوذ فرهنگ غربى به ذهن جوانان ما يكى ديگر از عوامل مهم در تأخير ازدواج و عدم رغبت جوانان به ازدواج بموقع است و ترس اين وجود دارد كه اين فرهنگ مخرّب، گسترده و فراگير شود.
به هر حال، عوامل فرهنگى را میتوان از سه جهت در تأخير سن ازدواج مؤثر دانست:
1. متروك شدن ارزشهاى معنوى:
متروك شدن ارزشهاى معنوى و جايگزين شدن ارزشهاى مادى سبب شده است جوانان به همه چيز، از جمله ازدواج، رنگ و لعاب مادى بدهند و به جاى آنكه كسب فضايل انسانى را هدف خود در زندگى قرار دهند و ازدواج را عاملى براى نزديكتر شدن به خدا و كامل شدن ايمان بدانند، در به دست آوردن ثروت دنيا و نماياندن ظواهر فريبنده زندگى مادى، مسابقه بگذارند. اين طرز تفكر همه چيز از جمله ازدواج را تحت تأثير قرار مىدهد. اما جوانى كه دغدغه اصلىاش حفظ و كامل شدن ايمان و دين دارى است، به ازدواج به عنوان مكمّل ايمان نگاه میكند و آن را يكى از عوامل و زمينههاى كمال میداند و از اين رو، تمام امكانات خود رابراى به دست آوردن آن بسيج میكند.
2. نفوذ فرهنگ آزادى جنسى غرب:
از مهمترين انگيزههاى ازدواج، نياز جنسى انسان و علاقه به جنس مخالف است. با توجه به اين واقعيت، اگر جامعهای به اعضاى خود اجازه دهد بدون ازدواج و پذيرش مسئوليتهايى كه در ازدواج متوجه آنان میگردد، بتوانند با يكديگر روابط جنسى برقرار كنند، طبيعى است كه ديگر دستيابى به شريك جنسى نمیتواند انگيزه اوليه ازدواج باشد و در نتيجه، شمار زيادى از جوانان ترجيح میدهند از ازدواج امتناع ورزند و نياز جنسى خويش را با هزينههاى كمتر برآورده سازند. از اين رو، بالا رفتن سن ازدواج در كشورهاى غربى، با رشد همخانگى يا زندگى مشترك زنان و مردان ازدواج نكرده، همراه بوده است. (morriage and Family in Transition, Boston and London)
بنابراين، فرهنگ غربى، ازدواج را مانعى بر سر راه آزادى و لذت بردن بىحد و حصر از شهوات میداند و به همين دليل، بنيان خانواده در غرب به شدت متزلزل است. متأسفانه اين فرهنگ در بين برخى از جوانان ما نفوذ كرده و آنان را از ازدواج دور كرده است. برخى از جوانان امروزى تنها كاركرد ازدواج را «كاركرد جنسى» میدانند و با برخوردارى كما بيش آزاد از تمتّعات جنسى، نيازى در خود به ازدواج نمیبينند، مگر آنكه به سنين بالا برسند و ديگر توان گذشته راازدست بدهند كه در اين صورت، همسر براى آنان حكم پرستار را خواهد داشت.
3. آرمانگرايى جوانان:
بعضى از جوانان امروزى به علت خام و نپختگى زيادشان، كه هيچ تناسبى با زندگى پيچيده كنونى ندارد، و نيز به علت عدم اعتماد به تجربههاى والدين و قديمى دانستن آنها، از واقعيتهاى زندگى بى اطلاع ماندهاند و در نتيجه، نمیتوانند درباره موضوعى همچون ازدواج، واقعگرا باشند، بلكه آرمانى فكر میكنند و در عالم خيال زندگى میكنند. اين طرز تفكر يكى از دو پيامد منفى ذيل را دارد: يا ازدواج نمیكنند و منتظر همسرى آرمانى هستند يا ازدواجى از روى احساسات میكنند كه نتيجه آن شكست خوردن و سرخورده شدن از ازدواج است.